سلام بر همه ی عزیزان.
خوب هستید؟
صبح دلپذیرتون بخیر.
میخواستم بهتون یک وبلاگی رو معرفی کنم که حس میکنم ارزش دیدن و خوندن رو حتی برای چند دقیقه داشته باشه.
وبلاگی هست که زحمات زیادی برای ساختش کشیده شده و انشالا با قدوم مبارک شما شناخته خواهد شد.
وبلاگ مورد نظر عنوانش " بلدرچین نامه1 " هستش. این وبلاگ شامل داستان های گذشته ی اینجانب هست.هرنظری دارید چه
مثبت چه منفی،خواهش مندم بیان کنید دراون وبلاگ...
امیدوارم خوشتون بیاد.
منتظر شما عزیزان هستم.
belderchinnameh1.persianblog.ir
روی لینک بالا،کلیک کرده تا به صورت انتخاب شده دربیاید و بعد با موس کلیک راست کرده و گزینه ی open link in new tab را انتخاب کنید تا به صفحه وبلاگ وارد شوید.
اگرموفق به ورود با ادرس بالا نشدید، لینک وبلاگ معرفی شده در سمت چپ این وبلاگ ( یعنی وبلاگ باران و احساس،همین وبلاگی که اکنون درونش هستید)،قسمت پیوند ها - سومین لینک وبلاگ قرار دارد.
متشکرم
امیر نمازی

در صفحات تقویم، چهاردهم تیرماه با عنوان «روز قلم» به خود جلوه ای دیگر بخشیده است. نام گذاری این روز به نام قلم، بی ارتباط با تاریخ کهن متمدن و فرهنگ ساز این سرزمین نیست. ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه خود آورده است که چهاردهمین روز از تیرماه را ایرانیان باستان، روز تیر (عطارد) می نامیدند. از طرفی سیاره تیر یا همان عطارد، در فرهنگ ادب پارسی، کاتب و نویسنده ستارگان است. به همین مناسبت این روز را روز نویسندگان می دانستند و گرامی می داشتند.
ارزش و کرامت قلم بسیار بالاتر از آن است که برای بزرگداشت آن و صاحبانش به اختصاص دادن روزی در تقویم به آن بسنده کنیم. این ساده ترین شعار برای تجلیل از مقام قلم و ارباب قلم است. نماد روز قلم برای تجلیل، تجلیل و پیشرفت نویسندگان و نوشته ها، فقط یک تلنگر است. در این روز با گرامی داشت یاد و خاطره اهالی قلم و تجلیل از آثار ایشان، شاید بتوانیم گوشه ای از زحمات طاقت فرسای آنان را قدردان باشیم.
بر همین اساس،این روز بزرگ را بر تمامی نویسندگان و هنر مندانی که با قلم تصویری از زندگی را به تصویر می کشند،تبریک میگوییم و همچینین به تمامی کسانی که ادبیات را کم یا زیاد دوست دارند...
این روز روز بزرگی است در تاریخ ادبیات ایران زمین،امید است که همگان به روشنی و عظمت این روز پی ببرند و قدر بدانند...
نویسندگان و قلم به دستان ایران زمین،علاقه مندان به قلم و نویسندگی و ادبیات،روز بزرگتان مبارک باد...
مشکی شده احساسم
با یاده تو در خوابم
این عشق مرا هر دم
کرده نگران سوزم
ای عشق بیا کین حال
ندارد خبر از خوبی
هی سوز و گدازه من
هی عشق و نیاز من
صد بار دگر آیی
گردم همه نوران من
از شمع رخت ای یار
گشتم مجنون همه عالم من
سرخه گل روی تو
نشنیده ز جان بردم
گشتم ز حریم عشق
پروانه خوش بال و نقوش انگیز
پایان
فل بداهه
همگی سوار شدند،هیچ کسی جا نماند.
اتوبوس به راه افتاد و حرکت کرد به مقصدی که بازگشتی نداشت...
نویسنده : امیر نمازی ( بلدرچین)
دخترک مقابل دریاچه،روی سنگی نشسته بود و چشم به به سکوت آب دوخته بود، حرفی نمیزد،هیچ چیزی نمی توانست حواس او را برهم بزند...
ره گذران و مسافران آب یک به یک از مقابل او می گذشتند و می رفتند.
او به یادش به آرامی اشک می ریخت و زیر لب اهسته می گفت...
« او به زودی برمی گردد... »
نویسنده : بلدرچین
(امیر نمازی)
بازگشتم.
حیران شدم
ز جان بی روح شدم
نگاهت سیاه گشته بود بنامم...
فل بداهه
تمامیِ حوادث به یک باره رخ می دهند
چه تو آماده باشی،چه نباشی
چه طاقت داشته باشی،چه نداشته باشی
چه بخواهی،چه نخواهی...
و این همان ترسی ست که من دارمش در دلم...
او می بیند
صبر میکند
هرچه گناه میکنی
به یک لبخند،میبخشد
خشم و عذابی نمیکند
به بندگی مان اعتماد دارد
میگوید که هرچه سیاه باشد آن دلِ پر گناهش
روحی دارد به سفیدی برف
ذاتی دارد به پاکیِ آب
او بنده ی من است،هرچه سیاه و پرگناه باشد
اغوشِ پرمهرش هرلحظه باز است
تا بیاییم و بار دیگر بگوییم :
خدای من،این دفعه هم ببخش مرا
شتر دیدی ندیدی...
او هم میبخشد و همه چیز را ندید میگیرد
این بنده کیست
که دوباره گناه میکند حتی اگر چند لحظه بیشتر از توبه اش نگذشته است
این لحظه است که با خود میگویم:
خدا چه مهربان است،که باز میبخشد و میبخشد و میبخشد...
نماز
سپید است و پاک
نماز
بندگی خالق یکتاست
نماز
بخشش هرگناهی ست
نماز
رسم بندگی ست
نماز
چراغ راه هرکس است
نماز
دوری جستن از بدی ست
نماز
حفاظ یست که مارا حفظ میکند
نماز
سپری محکم است دربرابر وسوسه های پی در پی
نماز
هرچند سخت است،اما ما را سفید نگه میدارد
نماز
وسیله ایست برای ناامیدی از ما ( ناامیدی شیطان از ما)
نماز
زیباست
نماز
مهر است
نماز
لبخندی شادی خداست
نماز
بسیار حُسن دارد در دلش
اما...
نمازی ست پاک و مورد قبول (از جانب خدا مورد قبول است)
که لحظه لحظه اش برای خدا و به یاد خدا باشد...
حسین...
شیر شیران
حسین
نور ایمان
حسین
عشق خوبان
حسین
گلبرگ زهرا
حسین
شافع محشر
حسین
دوای مرهم
یا حسین گویم تا بدانی
که هستم زیر بیرقت....
دوستان عزیز هرگونه نظر پیشنهاد دارند میتونن عنوان کنند.
باتشکر از تک تک دوستان عزیزم
دوش با من چه کرد این بی قراری/دوش چه حاصل شد این بی صدایی
صدایت هرلحظه همدم من است/ببین چه گشته بر من این بی وفایی
روزگاری چو شمع بودم،سوزانی روشن / حال شمع کجا و من کجا در این بی دوامی
دوش شعرِ خوش از دل بگفتم / هرکه مرا خاست،این دل بی انتهایم نخواست...
نمیدونم چرا یک عده خودشون رو توی یک حدی میبینن و به ادبیات توهین میکنن.
این کارشون واقعا به ادبیات و احساس و ذات شعر ضربه میزنه،
توی چنتا سایت دیدم که نوشتن شعر نو شعر نیست،اونا درحدی هستن که بفهمن شعر نو یعنی چی...
واقعا متاسفم برای این افراد...
شعر چیست؟
شعر رویای شاعر است که روی برگ با قلمی از جنس احساس می رقصد.
هرکس نمیداند این رقص برای چیست!
هرکسی قدر این رقص زیبارا نمیداند.
به سخره گرفتن اسان است و ساختن راه دوباره...
سخت تر از سخت.
ورد و جادو رویایی ست و رویا
پشه ایی شود اژدها در آن
جادو گر از جادو و ورد جادوگرست
که باور دارد حالا رویا را
مروارید دریا زمانی کوچک و بی ارزش بود و حال گرانبهایی پاک...
نرگس باغه توام،مرا از مهر خودت ابی بده،که شوم ارام جانت هر دم...
تنهایی
واژه ی سرد زمانه
جنسش از بی کسی
دقایقش تلخ
بی یاری درونش موج زنان است
اگر هزاران بار
دقایق به عقب برگردند
تلخی اش همان تلخیه سابق است.
شبم با حضورت رنگ به رنگ می شود
نمیدانم روز است یا شب
نمیدانم نور است یا سیاهی
با من هر دم بمان تا ارام جان شوم
اومدی دلمو نشون کردی
اومدی دلمو طلب کردی
اومدی مال خودت کردی
حالا ببوسم یالا
قدرمو بدون یالا
شعرمو بخون یالا
کنار دریای دلم ابی ست
دریا رنگش را پیش کشت کرده
نمیدانم چرا اسمان هم برایت تعظیم کرده
بمان بمان کنارم
که بی تو حتی یک قطره باران هم نمی اید