اشعار و نوشته های من
این اشعار کوچک،تقدیم به بزرگ کسی که رفت تا من همیشه زنده بمانم...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:, توسط بلدرچین |

 

دخترک مقابل دریاچه،روی سنگی نشسته بود و چشم به به سکوت آب دوخته بود، حرفی نمیزد،هیچ چیزی نمی توانست حواس او را برهم بزند...

ره گذران و مسافران آب یک به یک از مقابل او می گذشتند و می رفتند.

او به یادش به آرامی اشک می ریخت و زیر لب اهسته می گفت...

« او به زودی برمی گردد... »

 

 

نویسنده : بلدرچین

(امیر نمازی)

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:, توسط بلدرچین |

بازگشتم.

حیران شدم

ز جان بی روح شدم

نگاهت سیاه گشته بود بنامم...

 

فل بداهه

.: Weblog Themes By LoxBlog :.